۱۳۸۹ دی ۲۹, چهارشنبه

مرد ژنده پوش

امشب در اتوبوس مردی را دیدم که فقر در چهر اش موج می زنود.لباس های کثیف،مو های نشسته،ریش های بلند،دست های سیاه و کثیف، نمی دونم چی بگم دوست داشتم بهش کمک کنم.تو دلم به خدا گفتم می شه من یه روزی مردم رو از فقر خارج کنم. یا به فقیر ها کمک مناسبی کنم تا آنها روی پای خودشون وایسن.
یعنی خدا می شه همچین روزی برسه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر