۱۳۹۰ تیر ۲۱, سه‌شنبه

خروش

این اولین تابستونیه که کلاس تابستونی بر نداشتم، منی که 3 دوره پشت سر هم کلاس تابستونی داشتم از رقابت ها جا موندم، آرزوم اینه بتونم تابستون متفاوتی رو برای خودم و دیگران ایجاد کنم، الان بیشتر به چیز هایی که دوست دارم فکر می کنم، به اختراع ، به کار، به فکر جدید، امیدوارم چیزی که می خوام رو خوب درک کرده باشم و مثل جنگجو ها برای خواستم تلاش کنم، من ابراهیم یک جنگنجو هستم!!!! و از خواسته هام کوتاه نمی یام. این حرف آخرمه....

۱۳۹۰ تیر ۲۰, دوشنبه

مترو و گردش و تغییر مکان اقشار مختلف

خستم خیلی خوابم می یاد، دلم می خواد وقتی سرم رو روی بالشت می زارم راحت به خواب برم، دوست دارم بنویسم تا چیزی تو دلم نمونه، مترو برام خیلی جالبه اگه از یک طرف شهر به سمت طرف دیگه ای برید می بینید چقدر آدم ها از ایستگاه اول تا آخر فرق میکنه، الان که از خط 4 استفاده می کنم می بینم چقدر اینا با من فرق می کنن، رفتار آدما توی مترو برای من خیلی جالبه!!!!

۱۳۹۰ تیر ۱۸, شنبه

فنگشویی تابستانی

هی روزگار، بالاخره تابستون اومد و وقت بازی و شادی
وقت اون رسیده که یه خونه تکونی بکنم، یا همون فنگ شویی خودمون!!
برنامه بر این قراره که هر روز 2 الی 3 ساعت رو می تونم به اعمال لهو و لعب ناک برسم مثلا بازی کامپیوتری، فیسبوک، چت، بلاگ نوشتن و خبر و فیلم دیدن. الان که اینا رو نوشتم به نظرم 4 ،5 ساعت هم برای این امور کم باشه!! حالا باید چی کار کنیم؟
مدیریت!!! قبل از هر چیز باید زمان بندی برای کارها وجود داشته باشه و بدونیم کی می خوایم به این امور برسیم.

۱۳۹۰ تیر ۱۷, جمعه

خواسته هام از خودم

من که خواستم از خودم زیاده چی کار کنم؟ می خوام دانشمند بشم، پولدار بشم، مخترع شم، تو رشته خودم در ارتباط با نانو تکنولوژی و انرژی های نو و روبوتیک تحقیق و کار کنم و ...، سر کار برم، کلاس زبان برم، آی الس وتافل و جی آر ای امتحان بدم، کلاس خصوصی داشته باشم. انقدر خواسته هام زیاد شده که برام تصمیم گیری سخت شده و همین کارهایی رو که انجام می دم رو خوب نتیجه نگرفتم، مثل درس های دانشگاه...
به قول معروف با یه دست نباید چند تا هندونه بلند کرد...

در جستجوی طرح

برای طرحم باید برم میدون تره بار و ببینم تا چه حد فکرم معقول است، تا اینجا که دیدم هنوز کاری شبیه به کار من انجام نشده.
باور کردن خودم، جزو سخت ترین کارهایی است که به اون نرسیدم.
ولی خدا وکیلی مخترع بودنم بد نیست ها

۱۳۹۰ تیر ۱۶, پنجشنبه

یه طرح جدید

وقتی به خونه اومدم احساس آرامش عجیبی داشتم،  همه ی درد هام رو فراموش کردم و شروع به پروراندن رویای هام شدم، هنوز شکل مفهومیش در ذهنم هست، تو تاکسی، توی ترافیک 9 و 10 شب  ستارخان ایدش تو ذهنم جرقه خورد و همونجا رو یه کاغذ طرحم رو کشیدم، باورم نمیشه چه جوری  تو اون همه شلوغی همچین فکری جونه زد، می رم ببینم کاری می تونم بکنم یا نه!!!

دانستن و انجام ندادن

همیشه تلاش این بوده که بفهمم، و بیشتر به فهمیده هام عمل کنم، این میتونه به صورت یه اصل باشه!
پس چرا به فهمیده ها و دانسته ها کمتر توجه می شه! شاید یکی از دلایل آن در نظر نگرفتن شرایط باشه یعنی که محدودیت تو میتونه در زمینه مالی باشه، در زمینه فکری باشه، از نظر عاطفی باشه و حتی فیزیکی باشه.
هنوز جوابی ندارم، چی میشه که سخت ترین راه حل رو برای مساله در نظر می گیریم. یعنی خودمون رو چرا گول می زنیم. البته در بعضی مواقع تو نمی دونی، خوب اگر به این صورت باشد که مشکل ندارد.
اگر نخوای یه اشتباه رو تکرار کنی، از کجا مطمئن میشی که دوباره مسیر قبل رو تکرار نکنی؟؟؟؟

تو آزادی

وقتم خیلی کم است، این را هم می دانم و هم نمی دانم. این یعنی تناقض
یه چیزی رو بدونی و عمل نکنی، اگه می دونی که وقت کم داری چرا وقت تلف می کنی، عمرت اضافه شده؟، نکنه خدا قراره یه 100 سال دیگه بهت عمر بده، یه حالت بی خیالی، این یعنی زندگی که که هدف حرف اول رو نمی زنه، اگه حرف اول  اون بود تو هیچ وقت، وقت اضافی نداری، یعنی همیشه یه کاری هست که انجام بدی، خدا رو شکر ،خدا انقدر آزادی انتخاب گذاشته این تویی که داری خودت رو محدود می کنی!!! می فهمی محدود؟؟؟؟



جوجه اردک

هی می خوام حرف بزنم اصلا چه اشکالی داره به جای  1 پیام 10 پیام بزارم، جالبیش اینجاست که فقط خودم می خونم، تا یکی می یاد اینجا یه دفعه پا می زاره به فرار، تو مایه های اینه که  تواتوبوس، طرف تا تو رو می بینه می ره یه جا دیگه میشینه، در نوع خودش جالبه، رفیقم یه حرف  باحال می زد می گفت ابراهیم از بس تو کتابخونه به طرف نگاه می کنه، که طرف پشیمون میشه تو کتابخونه بشینه و می زاره میره. راسیتش برا خودم قابل قبول نیست، تلاش من همیشه این بود که افراد در کنار من احساس راحتی کنند... پس سعی می کنم سرم به کار خودم باشه نه دیگران

اگه اینطور نشده دلیلش برام نامعلومه!
خوش به حال ارکه، چقدر راحت و آسوده داره تو آب بازی می کنه!!
گاهی دوست دارم راحت و آزاد باشم مثل این جوجه اردک زیبا!!!

همه اینا یه حرفه

امروز می خوام بنویسم برام مهم نیست که کی اینا رو می خونه مهم اینه که از دلم خارج می شه، مشکل چیزی که هیچ وقت تمومی نداره، هاله خانم می گفت من تو این دوره ای که زندان بودم فهمیدم که همه درد دارن، حالا قضیه من شده درد دارم، اما نمی دونم از کدومش بگم، مثلا  عادت خوابم که پس از بیست و اندی سال هنوز درست نشده، یادمه تو دبستان تو یه دفترچه ساعت خوابمون رو یادداشت می کردیم، یا زمانی که درس می خوندیم، اون موقع هم معلم هام از دستم شاکی بودن که چرا دیر می خوابم، تازه زماناش روعقب جلو می کردم. چه روزگاری داشتیم. بعضی وقتا رنج می کشمم که یه حرفی رو باید زد یا نه، که این باعث کشمکش درونی میشه، وای چقدر کار می خواستم بعد از امتحانا انجام بدم، یکیش خون دادن بود، یکیش درس دادن به بچه های کنکوری، شروع به تدریس خصوصی مجانی درس های ریاضی و فیزیک کل دوره دبیرستان و راهنمایی......

تناقض

تنهایی بد دردیه، الانم همین حس رو دارم، الان منتظرم خدا بیاد و یه قلقلک بده تا امید بهم برگرده، نا امیدی بد دردیه، آقای ابولفضل بازرگان حرف جالبی می زنه می گه مسلمان واقعی کسیه که تو زندیگش بین بیم و امید باشه، یعنی بیم از شکست و امید به پیروزی،
من جفتش رو دارم اما هیچکدومشون رو ندارم، عجیبه نه همش تناقضه تناقض، نمی دونم تناقض چه چیزی رو نشون می ده شاید دروغ، دروغی که هیچ دلیلی براش وجود نداره!!!

روحم درد می کنه

خسته شدم، اه اه، اشتباه، پشت اشتباه، عادت کردم به اشتباه کردم، یه جورایی الان از همه چی بدم می یاد، اشتباه اشتباه، چیزی که تکرار اون باعث میشه از واقعیت دور بشی، عصبانیم، آره چون دائم دارم از یک نقطه ضربه می خورم، کاریش نمی شه کرد، تاوان چیزی که باید انقدر باید بکشم، تا دیگه حماقت نکنم، از دست خودم خیلی ناراحتم، هنوز فکر می کنم می تونم آدم خیلی موفق توی بهترین دانشگاه های دنیا درس بخونم،اما چه جوری، ماتم کده که می گن همینه، هر وقت نتیجه خوب نمی گیرم فکر می کنم چقدر بی لیاقتم، هی به خودم تشر می زنم، درد من اینه که می تونستم این برنامه رو بدم به دادشم انجام بده، اما اون گفت نمی تونم، منم اصرار نکردم، جالب اینجاست بعد کلی زحمتی که تو یه هفته کشیدم استاد بهم نمره ی 1 رو از 2.5 نمره پروژه رو داد. استقلال چیزی که به راحتی به دست نمی یاد و اگه بهش برسی همه می خوان ازت بگیرن، لیاقت چیزی که اگه نشون بدی، بقیه نیز می خوان بگن لیاقتشون بیشتره. همه چیز در جهت عکس به تو نزدیک می شه، مگر اینکه تو به اون نزدیک بشه! و اونن از دست تو فرار کنه

۱۳۹۰ تیر ۱۴, سه‌شنبه

تکرار مکرارات در اشتباهات

هنوز دارم به این فکر می کنم، چرا باید یک اشتباه را دوباره انجام داد، واقعا نمی فهمم،حالم گرفته است هر چه بیشتر تلاش می کنم، کمتر منتیجه می گیرم، واقعیت اینجاست که یک اشتباه می تونه همه ی تلاش های ما رو به فنا بده، مثل همین یاگیری برنامه مطلب به مدت 1 هفته در فرجه امتحانات، بعضی وقتا از بعضی اشتباهاتم حالم به هم می خوره، الانم منتظرم نمره هام هستم تا خدای ناکرده مشروط نشم، خدایا توبه ، می دونم دیره ولی کار نمیشه کرد تو کمک کن تا مشروط نشم، می دونم اشتباهات زیادی در زمینه تحصیلی داشتم تو خود را رو بر من هموار کن، امیدم اینه که با موفقیت های آیندم، نشان دهم که از گذشته ام درس گرفته ام و لیاقت من بیشتر از این حرف هاست.