۱۳۹۰ تیر ۱۶, پنجشنبه

روحم درد می کنه

خسته شدم، اه اه، اشتباه، پشت اشتباه، عادت کردم به اشتباه کردم، یه جورایی الان از همه چی بدم می یاد، اشتباه اشتباه، چیزی که تکرار اون باعث میشه از واقعیت دور بشی، عصبانیم، آره چون دائم دارم از یک نقطه ضربه می خورم، کاریش نمی شه کرد، تاوان چیزی که باید انقدر باید بکشم، تا دیگه حماقت نکنم، از دست خودم خیلی ناراحتم، هنوز فکر می کنم می تونم آدم خیلی موفق توی بهترین دانشگاه های دنیا درس بخونم،اما چه جوری، ماتم کده که می گن همینه، هر وقت نتیجه خوب نمی گیرم فکر می کنم چقدر بی لیاقتم، هی به خودم تشر می زنم، درد من اینه که می تونستم این برنامه رو بدم به دادشم انجام بده، اما اون گفت نمی تونم، منم اصرار نکردم، جالب اینجاست بعد کلی زحمتی که تو یه هفته کشیدم استاد بهم نمره ی 1 رو از 2.5 نمره پروژه رو داد. استقلال چیزی که به راحتی به دست نمی یاد و اگه بهش برسی همه می خوان ازت بگیرن، لیاقت چیزی که اگه نشون بدی، بقیه نیز می خوان بگن لیاقتشون بیشتره. همه چیز در جهت عکس به تو نزدیک می شه، مگر اینکه تو به اون نزدیک بشه! و اونن از دست تو فرار کنه

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر