۱۳۹۰ تیر ۱۶, پنجشنبه

جوجه اردک

هی می خوام حرف بزنم اصلا چه اشکالی داره به جای  1 پیام 10 پیام بزارم، جالبیش اینجاست که فقط خودم می خونم، تا یکی می یاد اینجا یه دفعه پا می زاره به فرار، تو مایه های اینه که  تواتوبوس، طرف تا تو رو می بینه می ره یه جا دیگه میشینه، در نوع خودش جالبه، رفیقم یه حرف  باحال می زد می گفت ابراهیم از بس تو کتابخونه به طرف نگاه می کنه، که طرف پشیمون میشه تو کتابخونه بشینه و می زاره میره. راسیتش برا خودم قابل قبول نیست، تلاش من همیشه این بود که افراد در کنار من احساس راحتی کنند... پس سعی می کنم سرم به کار خودم باشه نه دیگران

اگه اینطور نشده دلیلش برام نامعلومه!
خوش به حال ارکه، چقدر راحت و آسوده داره تو آب بازی می کنه!!
گاهی دوست دارم راحت و آزاد باشم مثل این جوجه اردک زیبا!!!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر