۱۳۹۰ تیر ۱۶, پنجشنبه

همه اینا یه حرفه

امروز می خوام بنویسم برام مهم نیست که کی اینا رو می خونه مهم اینه که از دلم خارج می شه، مشکل چیزی که هیچ وقت تمومی نداره، هاله خانم می گفت من تو این دوره ای که زندان بودم فهمیدم که همه درد دارن، حالا قضیه من شده درد دارم، اما نمی دونم از کدومش بگم، مثلا  عادت خوابم که پس از بیست و اندی سال هنوز درست نشده، یادمه تو دبستان تو یه دفترچه ساعت خوابمون رو یادداشت می کردیم، یا زمانی که درس می خوندیم، اون موقع هم معلم هام از دستم شاکی بودن که چرا دیر می خوابم، تازه زماناش روعقب جلو می کردم. چه روزگاری داشتیم. بعضی وقتا رنج می کشمم که یه حرفی رو باید زد یا نه، که این باعث کشمکش درونی میشه، وای چقدر کار می خواستم بعد از امتحانا انجام بدم، یکیش خون دادن بود، یکیش درس دادن به بچه های کنکوری، شروع به تدریس خصوصی مجانی درس های ریاضی و فیزیک کل دوره دبیرستان و راهنمایی......

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر