۱۳۸۹ دی ۲۷, دوشنبه

محبت ، چیزی که در دل ها جا باز می کند!

نمی دونم چه جوریه دوست دارم یکی نوشته هام رو بخونه نظر بده هم دردی کنه یا هر چیز دیگه!!!
اما نه خبری نیست.باز خدا روشکر یه 7 8 نفری توی ماه اخیر به سایت من سر زدند.ای کاش نظری چیزی می دادند.اما من انتظاری ندارم.من می نویسم برای خودم نه برای دیگران.من زندگی می کنم برا خودم نه برای دیگران.
تا حالا براتون اتفاق افتاده به کسی زنگ بزنید و اون جوابتون رو نده.اس ام اس بدین باز دوباره جواب نده و باز هم زنگ؟؟؟
برای من پیش اومده.آخرین بار با یکی از رفیقام قرار گذاشتیم که تا یک جای معین درس بخونه و به من زنگ بزنه.به من زنگ نزد هیچ،جواب اس ام اس هام رو هم جواب نمی داد.من برای خودم فکر می کردم.خدایا من کاری کردم که این اینجوری می کنه.
من تو روابطم سعی می کنم کسی ازم دلخور نباشه و اگه به فهمم تلاش می کنم از دل دوستم در بیارم.کلا دشمن دوست ندارم.دوست دارم همه با هم مهربون باشن و به هم محبت کنند.
امروز خانم شعبانی رو دیدم،اونم بعد از 3 4 ماه، نمی دونید چقدر خوشحال شدم.داشتم بال در می اوردم.ایشون مسؤل مرجع بودند و به خاطر دوری راه منزل به شعبه امیر آباد کانون انصار رفتند.نمی دونم رفتار و کردار ایشون به دل من نشسته بود و هر روز پیشش می رفتم و حال و احوال می کردم.یا پیشنهادی می کردم،سعی می کردم ارتباط بر قرار کنم و بهشون وصل شم.به بقیه کارمندان نیز این تلاش را کرده ام و سلام علیک موجود است اما کافی نیست.برای امشب کافیه،آخه ساعت 10:30 از کتابخونه اومدم.
به امید خدا،درس ها سخته،اما من تمام تلاش خودم رو می کنم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر