۱۳۹۰ شهریور ۵, شنبه

افکار خمار

در افکار خمار آلود فرو رفته ام، و نتیجه ی جز خوابی افزون بر خواب های دیگرم راهی نمی یابم
من جستجو می کنم، اما نمی دانم در برهه هایی از زمان می ایستم،
بله می دانم که این کار باعث خستگی من در مسافت های طولانی می شود اما کاری جز مدارا با سرنوشت ندارم
گاهی از بعضی کار ها و بعضی چیز ها خسته می شوم و گاه دوباره با حالت ابتدایی بر می گردم و همه برایم یکسان می شوند
تنها چیزی که می دانم باید جریان داشت
این مشکلات در کار همه وجود دارد و باید با آن ساخت
می دانم کار مشکلی در پی دارم
فرق من با دیگری این است که از خواسته هایم کوتاه نمی آیم
باشد که به توانمندی هایم ایمان بیاورم

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر